سید محمد عطائی | شهرآرانیوز؛ سن و سالی ندارند، تازه نوجوانی را پشت سر گذاشتهاند و هنوز کلی پله موفقیت هست که باید روی آنها قدم بگذارند. با همین سن و تجربه کم، اما درست در جای خودشان ایستادهاند، اختراعاتی ثبت کرده و موفق شدهاند در رویدادی مهم و بینالمللی مدال طلا و نقره کسب کنند. بتول باقری و راحله خاوری، دختران جوان گلشهری پر از انگیزه و شوق خواستن هستند. در همین چند سال گذشته کاری نبوده که بخواهند انجام دهند و چیزی مانعشان شود. در هر مسیری در کنار یکدیگر جنگیدهاند و موفق شدهاند. این دو جوان ساکن محلههای شهید آوینی و نیزه گلشهر که در مسابقات بینالمللی اختراعات و نوآوری سوئیس زیرنظر فدراسیون بینالمللی مخترعان شرکت کرده و با مدال طلا و نقره با دست پر برگشتهاند، ماجراهای جالبی برای تعریف کردن دارند. البته این دو جوان نخبه گلشهری درباره اختراعاتشان که «محفظه امنیتی قفل در خانه» و «مچ شستبند برای درمان سندروم تنو سینوویت دکرون با قابلیت ویبره گرمایش» است نمیتوانند توضیح بدهند، چون این ایدهها هنوز در مرحله داوری برای ثبت اختراع است.
زندگیشان انگار چند فصل است. فصلهایی که پیاپی میآیند و هر کدام جذابیتهای خاص خودشان را دارند. فصل اول زندگی مربوط به دوران نوجوانی و مشغول بودن به سازههای ماکارونی است. بتول باقری متولد ۱۳۸۲ در مشهد و گلشهر است. پدرش اصالتا افغانستانی و مادرش ایرانی است. بتول با قانون تابعیت فرزندان مادر ایرانی شناسنامه گرفته است. راحله خاوری هم متولد ۱۳۸۳ در مشهد و گلشهر است. پدر او هم افغانستانی و مادرش ایرانی است. خانوادهاش اصرار دارند که او هم شناسنامه ایران را بگیرد و اقدام کرده است. پدر ان این دو بانو پسرعمو هستند و به قول خودشان مادرانشان هم خواهرگفته شدهاند. بتول ساکن خیابان شهید آوینی ۱۷ در محله شهید آوینی و راحله ساکن خیابان شهید آوینی ۳۷ در محله نیزه است، اما این دو همیشه همه کار را با هم انجام دادهاند، درست مثل دو خواهر.
بتول صحبتش را با شروع کار بر روی سازههای ماکارونی آغاز میکند. فرصتی که در آن، کار گروهی و خلاقیت را بهتر آموزش دیده است. میگوید: ما از یازدهسالگی کار با سازههای ماکارونی را آغاز کردیم. پدر راحله سالها قبل در محله ثامن مؤسسهای فرهنگی و آموزشی به همین نام داشت. آنجا کلاسهای آموزشی متنوعی بهویژه برای مهاجران افغانستانی برگزار میشد.
راحله صحبت او را ادامه میدهد و میگوید: آنجا قرار بود کلاس آموزشی ساخت سازههای ماکارونی برگزار شود و ما هم ثبتنام کردیم. برای ما کلاس گذاشتند و دوره دیدیم. اعضای آن کلاس در گروههای مختلفی دستهبندی شدند و قرار شد هرکس سازه بهتری بسازد، ادامه آموزش را بماند. تیم ما خیلی منسجم بود و سازه خوبی هم ساختیم و همان سال برای مسابقات سازه ماکارونی کاشان اعزام شدیم.
معصومه حسنزاده مربی سازههای ماکارونیشان بوده است. او داور بینالمللی این رشته است. راحله میگوید: بعد از مدتی تیم ما منسجمتر شد و سازههای بهتری هم میساخت. از آن گروهها پنج نفر ماندیم که در مسابقات مختلف شرکت کردیم. ممکن است سازههای ماکارونی کار مهمی به نظر نرسد، اما خلاقیت و کار تیمی زیادی میطلبد. لذت اینکه با رشتههای ماکارونی که بسیار سست هستند چیزی بسازی که وزن زیادی را تحمل میکند خیلی جذاب است. یکماه تلاش میکردیم و سازهای میساختیم که قرار بود در یک دقیقه زیر فشار وزن بشکند. شاید دانشآموختگان رشته معماری این حرف را بهتر درک کنند. سازه ماکارونی ترکیب هندسه، ظرافت و محاسبات دقیق است.
سازه را با ظرافت تکمیل میکنند. رشتهها را یکی یکی روی سطح صاف و صیقلی میچرخانند تا موج یا انحنایی نداشته باشد. باید در محیطی بدون رطوبت کار کنند و رشتهها گرما یا سرمای خاصی نبینند. چسبهای مخصوص برای متصل کردن بندهای رشتهها وجود دارد. درنهایت گرهی چوبی در نقطه مرکزی و زیر رشتههای ماکارونی متصل میشود که استحکام سازه توسط وزنها از آن نقطه امتحان میشود. بتول درباره آن دوران میگوید: حس رقابت و سرسختی برای پیروزی را دوست داشتم. مقامهای زیادی کسب کردیم. شروعش از همان مسابقات کشوری کاشان بود که به صورت انفرادی مقام اول تا پنجم را کسب کردیم. سال بعد هم در مسابقات کشوری اصفهان و دانشگاه امام رضا (ع) مشهد مقام نخست را کسب کردیم. مسابقات دیگری هم بود که خودمان یا تیم در آن حائز رتبههای برتر شدیم. مسابقات را خود بچههای علاقهمند سازه ماکارونی به یکدیگر خبر میدهند. علاوه بر این معصومه حسنزاده خودش داور بینالمللی است و مسابقات را به ما یادآوری میکند. آخرین دوره قبل از کرونا بود و با شیوع آن مسابقات برگزار نشد. دوره آخر مسابقات قزوین سال ۱۳۹۸ بود که رتبه نیاوردیم. سازه قرار بود کامل شود و در باکس ایمن قرار بگیرد، اما تمام نشد. اول رفتیم تهران آنجا هم مقداری تکمیلش کردیم، ولی تمام نشد. در نهایت به قزوین رفتیم و در واپسین روزها سازه را کامل کردیم و تحویل داورها دادیم. اما رشتههای ماکارونی اصطلاحا هوا به هوا شد و ترک خورد. هوای قزوین هم سرد بود و شکنندگی رشتهها بیشتر شد. روز مسابقات غافلگیر شدیم، چون رشتهها تحمل کردند و این گره چوبی وسط سازه بود که شکست.
سال آخر در آزمونهای مجازی کلاسهای فدراسیون بینالمللی مخترعان شرکت میکنند. برای مرحله نهایی هم به تهران میروند. نتیجه که میآید، شگفتزده میشوند، چون بین تعداد زیادی شرکتکننده پذیرفته شده بودند. راحله میگوید: از ۱۳ هزار شرکتکننده فقط ۶۰ نفر پذیرفته شدند و ما هم جزو آن ۶۰ نفر بودیم. نمایندگی فدراسیون بینالمللی مخترعان دورههایی برگزار میکند که خیلی گران و بااعتبار هستند و فقط همین دوره رایگان است. قبولشدن و شرکت در این دورهها خیلی سخت است.
بتول توضیح میدهد: این دوره، دوره هشتم نوآوری و اختراع بود. هر دوره فقط سالی یکبار برگزار میشود و رایگان است، اما از سراسر کشور متقاضی دارد. شرکتکنندهها اکثرا مدارج علمی بالا مانند دکتری دارند. با راهنمایی خانم حسنزاده، سه مرحله آزمون آنلاین و یکی هم حضوری در تهران شرکت کردیم و پذیرفته شدیم. علاوه بر ما، سه نفر دیگر از کلاسهای سازه ماکارونی هم قبول شدند.
عنوان دوره «کلاسهای نوآوری و اختراع» است که توسط مسعود شفقی اداره میشود. او نویسنده و مخترع ایرانی است که با فرمولی جدید، قویترین بتن را طراحی کرده و برنده جایزه WIPO و جایزه بهترین مخترع در سال ۱۳۹۳ است. او به دلیل اختراعش بهعنوان «مرد بتنی ایران» شناخته شده است. شفقی مسئول برنامهریزی استراتژیک، هماهنگکننده و مدیر دفتر اجرایی فدراسیون بینالمللی انجمنهای مخترعان IFIA در ایران است.
آنها در گام اول پذیرفته شدند و باید برای «کلاسهای نوآوری و اختراع» هفتهای سه روز به تهران میرفتند، اما مدرسه بر درس خواندن آنها تأکید داشت. شرکت در کلاسها هم اجباری بود، وگرنه حذف میشدند. این چالش جدید بچهها بود. راحله درباره آن روزها میگوید: کلاسها حضوری و در دانشگاه الزهرا (س) تهران بود. دو جلسه کلاس رفتیم، ولی بعد از آن مدرسه دیگر اجازه نداد. حرف مسئولان مدرسه درست بود، اما نمیشد از این فرصت گذشت. کلاسها هشت جلسه بود که در چهار هفته شنبه و دوشنبهها برگزار میشد و هر جلسه ۱۲ ساعت طول میکشید. اسپانسر داشتیم که هزینهها را تقبل کرده بود. مؤسسه خیریه امام جواد (ع) در خیابان علیمردانی اسپانسر ما بود. آنها هزینه رفت و آمد و اسکان را برعهده گرفته بودند. سید قاسم هاشمی در آن خیریه مثل پدر بودند و برای ما خیلی زحمت کشیدند که خوبیشان از خاطرمان نمیرود و قدردان آنها هستیم.
بتول درباره مشکل حضور در کلاسها میگوید: هفته دوم نشد برویم و باید انصراف میدادیم، اما در همان بحبوحه دوباره ویروس کرونا اوج گرفت و مدارس تعطیل شد. ما از این فرصت استفاده کردیم و بقیه کلاسهای نوآوری و اختراع را شرکت کردیم. در واقع اینکار خدا بود. ما به آب و آتش زدیم که کلاسها را برویم و نشد، ولی درنهایت با این تعطیلی توانستیم برویم و در کلاسها حاضر باشیم.
پنج نفر از اعضای کلاسهای سازه ماکارونی همین پایینشهر مشهد رهسپار شرکت در کلاسهای بینالمللی مخترعان میشوند و همگی دست پر برمیگردند. بتول میگوید: خواهر استاد سازه ماکارونی ما، یعنی خانم معصومه حسنزاده با اختراع لولهبازکن برای (لولههای یخزده) و چرخ خیاطی برای افراد ناتوان مدال طلا و نقره به دست آورد. همتیمیهایم محبوبه نظری و امیرمحمد رضایی بودند که با ایده «محفظه امنیتی قفل در خانه (الکترو مکاترونیک)» مدال طلا به دست آوردیم. البته، چون این ایده هنوز ثبت نشده است، نمیشود بیشتر توضیح بدهم.
راحله هم میگوید: ایده من «مچ شستبند برای درمان سندروم تنو سینوویت دکرون با قابلیت ویبره گرمایش» بود که مدال نقره را کسب کرد. این بیماری سندرومی است که تاندون شست از غلاف خارج میشود و التهاب و درد دارد. این اختراع در حوزه مهندسی پزشکی است. البته همانطور که بتول گفت ایدهها هنوز در مرحله داوری است و نمیشود توضیح بدهیم.
در آن دوره بچهها مراحل ساخت و ثبت اختراع را آموختهاند. راحله میگوید: اوایل به ما تکلیف میدادند و روی خلاقیت ما کار میکردند. مثلا میگفتند امشب باید ۶۰ ایده اولیه بنویسد و در جلسه بعد بیاورید. جلسه بعد روی ایدهها کار میکردیم و بوم ثبت اختراع داشتیم. فرایند پیچیده و سختی داشت.
ما کمسن و سالترین در آن کلاس بودیم، بتول این را میگوید و ادامه میدهد: همدورهایها اکثرا دو زبان فرانسه و انگلیسی را یاد داشتند. اصطلاحات کاربردی توی کلاس، انگلیسی بود و فیلمهای آموزشی هم به زبان خارجی بود.
راحله هم توضیح میدهد: کلاسهابار علمی بالایی داشت و جاهایی که نمیفهمیدم یادداشت میکردم تا بعدا بخوانم و بفهمم.
صحبت پایانی درباره آرزوی بچهها برای همنسلهایشان است. راحله میگوید: بچههای گلشهر خیلی فرق میکنند و انصافا کوشا هستند بهویژه بچههای مهاجر که خیلی دغدغهمند هستند. بتول هم میگوید: آرزو میکنم همگی بچههای پایینشهر صبر داشته باشند و دلسرد نشوند و ادامه بدهند.
هر دو بانوی جوان دلشان میخواهد از این دست کلاسهایی که رفتهاند در گلشهر برای دیگر جوانها برگزار کنند و بتوانند آنچه آموختهاند را به دیگران بیاموزند.
از مسابقه سازههای ماکارونی در شهر قزوین دیر برمیگردند و مدارس این محدوده پر میشود. بهناچار بعد از پیگیری فراوان مدرسه شبانهروزی «امهانی» آنها را میپذیرد. مشکل اینجاست که مدرسه خیلی دور است و در جاده کلات و نزدیکی سد کارده قرار دارد. راحله درباره مدرسه میگوید: مدرسه شبانهروزی تجربه خیلی متفاوتی بود. سه سال آنجا ماندیم و تحصیل کردیم. آنجا بچههای زیادی مشغول تحصیل بودند چه آنهایی که در روستایشان مدرسه دخترانه نبود و چه آنهایی که مشکلات خانوادگی داشتند. عدهای هم بودند که مثل ما از ثبتنام در مدارس نزدیک محل زندگیشان جا مانده بودند. آنجا در اصل سه مدرسه است. دبستان دوره دوم، دبیرستان و هنرستان.
بتول هم میگوید: مدرسه «امهانی» را خیلی دوست دارم و دلم برایش تنگ شده است. بهترین دوران مدرسهام است.
از مهر تا اسفند در مدرسه درس میخوانند، ولی اواخر سال مدرسه به علت شیوع کرونا تعطیل میشود. سال بعد هم آموزش مجازی است. اما سال دوازدهم دوباره به مدرسه امهانی برمیگردند. بتول درباره دوری از مدرسه میگوید: من از آن دسته آدمهایی هستم که نمیتوانند در منزل درس بخوانند. به نظرم آموزش مجازی دوره کرونا لطمه سختی به دانشآموزان زد و خیلیها مثل من بودند که درس خواندن برایشان در خانه سخت بود. سال دهم و دوازدهم که در مدرسه بودیم، بهترین دوران تحصیلم بود و پیشرفت خوبی داشتم. سال یازدهم دائم سر کار بودم و نتوانستم درس بخوانم. مدرسه شرایط خوبی برای درس خواندن داشت. همه چیز با نظم و سر موقع بود. راحله هم در همین باره میگوید: نسل ما مجبور است درس خواندن را جدیتر بگیرد وگرنه سهمی از آینده ندارد. یک پشت کنکوری باید روزی ۱۴ ساعت درسها را مرور کند، وگرنه رشته مدنظرش قبول نمیشود.
هر دو دانشآموخته رشته علوم تجربی هستند و برای کنکور میخوانند. میخواهند در کنکور رتبه خوبی بیاورند و وارد رشته پزشکی شوند.
همراه بچهها به مدرسه شبانهروزی امهانی میرویم. دیدارها تازه میشود و همه مسئولان مدرسه به آنها میبالند. سهیلا دوزنده، مدیر باسابقه این مدرسه که ۳۸ سال سابقه خدمت دارد، درباره حس و حالش میگوید: از سال ۱۳۷۲ و شروع ساخت مدرسه اینجا هستم. ما دانشآموزان دختر بازمانده از تحصیل را جمع کردیم. همکاران لطف داشتند و کمک کردند تا اعتماد را در خانوادهها ایجاد کردیم. اعتماد برای اینکه فرزندانشان را به ما بسپارند. موفقیتهای بچههای دانشآموز خروجی این همه سال کار است. از اینکه میبینم دخترانی مثل بتول و راحله موفق شدهاند سرشار از شادمانی و انرژی میشوم. حس میکنم دوباره جوان شدهام. کودک درونم دوباره زنده شده است. بچههایی اینجا بودند که مثلا پدرشان کارتنخواب بوده، اما رتبه ۳۰۰ کنکور را آورده و دندانپزشکی میخوانند. چه لذتی بالاتر از این. دانشآموزی داشتم که اکنون ماهی چندبرابر من درآمد دارد و این برایم لذتبخش است. بچهها نباید محرومیت بکشند و به خاطر کار درس را کنار بگذارند. نباید کاری کنیم فردا عقدههایشان عقیدههایشان را بسازد. مینا حیدرزاده، دبیر تربیت بدنی و معلم حامی راحله و بتول هم میگوید: اینجا مدرسه زندگی است یعنی قرار است دانشآموزان مهارتهای زندگی را آموزش ببینند. شاهد بودم که بتول و راحله چطور تلاش میکنند به هدفشان برسند. این مهمترین چیز برای من است، چون همیشه به بچهها میگویم که در زندگیشان هدف داشته باشند. روزی که در گروه همکاران، عکس بچهها را دیدم که موفق شدهاند گریه کردم. مثل بچههای خودم هستند و از موفقیتشان خیلی خوشحالم.